نگین انگشتر (روستای گرمه)
ادبی
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,تقیل, :: 22:52 :: نويسنده : mohamad
پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,مدآقا, :: 10:36 :: نويسنده : mohamad
حاج محمد آقای شیبانی
چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 10:2 :: نويسنده : mohamad
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی. سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,سید رضا, :: 23:39 :: نويسنده : mohamad
سید رضا آلداوود
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,گویش گرمه ای, :: 22:45 :: نويسنده : mohamad
گرمه ای فارسی Latin بوهوگ پدر Bohog مَمُن مادر Mamon پُس پسر Pos دُت دختر Dot خالو دایی Khaloo عامه عمه Ame باجون پدر بزرگ Bajoon نَنِه مادر بزرگ مادری Nane بی بی مادر بزرگ پدری BiBi بِرا برادر Bera خوار خواهر Khar گِچَه بچه Gecha شی شوهر Shi جین زن Jin مِرد مرد Merd گَیَه عروس Gaya زوما داماد Zooma یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,امیر کبیر, :: 22:58 :: نويسنده : mohamad
•مسئولان عالي رتبه، مسئول جهل مردم روز بيست و هشتم ربيع الاول به امير اطلاع دادند كه در تمام شهر تهران و ولايات فقط 330 نفر آبله كوبيده اند. امير سخت نگران شد. از قضا در همين روز پاره دوزي را كه طفلش در اثر آبله مرده بود نزد او آوردند. امير به جسد طفل نگريست و گفت: ما كه براي نجات بچه هايتان آبله كوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبيم جن زده مي شود (مارگيرها و دعانويس ها شايع كرده بودند كه تزريق واكسن موجب نفوذ اجنه در خون مي شود و ممكن است شخص به غش مبتلا شود) امير فرياد كشيد: واي از جهل و ناداني. چند دقيقه بعد بقالي را آوردند كه او نيز فرزندش مرده بود. اين بار اميركبير ديگر نتوانست تحمل كند. روي صندلي نشست و با حالي زار شروع به گريستن كرد. در اين هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر وقتي اميركبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد. ملازمان امير گفتند كه دو كودك شيرخوار پاره دوز و بقالي از آبله مرده اند. ميرزا آقاخان گفت: ولي اينان خود در اثر جهل آبله نكوبيده اند. امير با صداي رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خيابان مدرسه بسازيم و كتابخانه ايجاد كنيم، فالگيرها بساطشان را جمع مي كنند. تمام ايرانيان اولاد حقيقي منند؛ من از اين مي گريم كه چرا اين مردم بايد اينقدر جاهل باشند كه بر اثر نكوبيدن آبله بميرند. به اين طفره ها و امروز و فردا کردن و از کار گريختن، در ايران به اين هرزگي حکما نمي توان سلطنت کرد. یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,جنید,, :: 2:58 :: نويسنده : mohamad
جمعه 19 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,خدا, :: 22:54 :: نويسنده : mohamad
سه چیز را هرکه دارد، همان دارد که خاندان داوود داشتند: دادگری هنگام خشم، خشنودی و میانه روی در دست تنگی، توانگری و ترس از خدا در پیدا و پنهان. حضرت محمد(ص) جمعه 19 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 22:46 :: نويسنده : mohamad
چرا بعضي مواقع از سوسک میترسیم از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم !
چه كنيم تا اينگونه نشويم ؟ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,قلعه, :: 15:22 :: نويسنده : mohamad
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,اموات گرمه,میرزاقا,, :: 13:22 :: نويسنده : mohamad
میرزاقا موسوی شنبه 13 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,بازیگر,داستان, :: 12:46 :: نويسنده : mohamad
بازيگر مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم ! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید...
مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود ! یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود...
مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست ! یک روز فهمید مشتریان ش بسیار کمتر شده اند ... مرد نشسته بود. دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید . به فکر فرو رفت ... باید کاری می کرد. باید خودش را اصلاح می کرد ! ناگهان فکری به ذهنش رسید. او می توانست بازیگر باشد : از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!
او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!
وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!
سفارش های مشتریانش را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود... حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!! اما او دیگر با خودش «صادق » نیست. او الان یک بازیگر است همانند بقيه مردم!!!
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,خرما,نخیل, :: 12:1 :: نويسنده : mohamad
چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,ساباط, :: 19:9 :: نويسنده : mohamad
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 18:27 :: نويسنده : mohamad
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 12:24 :: نويسنده : mohamad
رسالت ما آن چيزي است كه در نبود ما ، ديده مي شود ...
هنگامي كه برادر آلفرد نوبل از دنيا رفت ، او درشهر استكهلم روزنامه اي خريد تا از چاپ آگهي درگذشت برادرش در روزنامه اطلاع حاصل كند . اما دريافت كه روزنامه نگاران او را با برادرش اشتباه گرفته اند . به همين دليل او فرصتي استثنايي در زندگي خود به دست آورد تا از نظر ديگران نسبت به خودش در چنين موقعيتي آگاه شود . همان گونه كه مي دانيد آلفرد نوبل قبل از آن كه بنياد جايزه صلح نوبل را تاسيس نمايد ، ديناميت را اختراع كرده بود . فكر مي كنيد كه در روزنامه در مورد خودش ، شاهد چه مطلبي بود ؟ در اين خبر ، چنين مضموني آمده بود : “ مخترع ديناميت ، عامل تخريب و انهدام جامعه بشري در گذشت .”
اين عبارت ، كاملا وضع را دگرگون نمود، زيرا او نمي خواست پس از مرگش ، با چنين توصيفي معرفي شود . از آن پس كوشيد تا خود را اصلاح كند . او تمام دوستان و نزديكانش راگرد آورد واز آنان خواست تا چيزي را كه با تخريب و ويرانگري متضاد باشد بيابند . آنان به اتفاق صلح و آشتي را انتخاب كردند . چنين شد كه او در فلسفه زندگي خود تجديد نظر نمود . او به پايه گذاري جايزه نوبل ، به اسطوره اي استثنايي تبديل شد . دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 23:20 :: نويسنده : mohamad
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 11:11 :: نويسنده : mohamad
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 14:51 :: نويسنده : mohamad
قانوني است اما منطقي نيست، منطقي است اما قانوني نيست نه قانوني است و نه منطقي !
دانشجويي پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چيزي در مورد موضوع اين درس مي دانيد؟ استاد جواب داد: بله حتما. در غير اينصورت نمي توانستم يك استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم ،اگر جواب صحيح داديد من نمره ام را قبول مي كنم در غير اينصورت از شما مي خواهم به من نمره كامل اين درس را بدهيد. استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: آن چيست كه قانوني است ولي منطقي نيست، منطقي است ولي قانوني نيست و نه قانوني است و نه منطقي؟ استاد پس از تاملي طولاني نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد. بعد از مدتي استاد با بهترين شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسيد و شاگردش بلافاصله جواب داد: قربان شما 63 سال داريد و با يك خانم 35 ساله ازدواج كرديد كه البته قانوني است ولي منطقي نيست. همسر شما يك معشوقه 25 ساله دارد كه منطقي است ولي قانوني نيست و اين حقيقت كه شما به معشوقه همسرتان نمره كامل داديد در صورتيكه بايد آن درس را رد مي شد نه قانوني است و نه منطقي !!! چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,گرمه ایها, :: 14:47 :: نويسنده : mohamad
قدرت الله همایونی
سه شنبه 2 خرداد 1386برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 23:21 :: نويسنده : mohamad
اسپیکرتون اگه خاموشه روشن کنید. این صدای آقای بهجته . خیلی جملاتش قشنگه.
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,دعا,, :: 23:18 :: نويسنده : mohamad
دو همسفر
کشتی در طوفان شکست و غرق شد. فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند. دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهیم. بنابراین دست به دعا شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود به گوشه ای از جزیره رفتند. نخست، از خدا غذا خواستند. فردا مرد اول، درختی یافت و میوه ای بر آن، آن را خورد. اما سرزمین مرد دوم چیزی برای خوردن نداشت. هفته بعد، مرد اول از خدا همسر و همدم خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، زنی نجات یافت و به مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت. مرد اول از خدا خانه، لباس و غذای بیشتری خواست، فردا، به صورتی معجزه آسا، تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت. دست آخر، مرد اول از خدا کشتی خواست تا او همسرش را با خود ببرد. فردا کشتی ای آمد و در سمت او لنگر انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از جزیره برود و مرد دوم را همانجا رها کند. پیش خود گفت، مرد دیگر حتماً شایستگی نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواست های او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است. زمان حرکت کشتی، ندایی از آسمان پرسید: چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟ پاسخ داد: این نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است، همه را خود درخواست کرده ام. درخواست های او که پذیرفته نشد، پس لیاقت این چیزها را ندارد. ندا، مرد را سرزنش کرد: اشتباه می کنی. زمانی که تنها خواسته او را اجابت کردم، این نعمت ها به تو رسید. مرد با حیرت پرسید: از تو چه خواست که باید مدیون او باشم؟ ندا پاسخ داد: از من خواست که تمام خواسته های تو را اجابت کنم! باید بدانیم که نعمت هامان حاصل درخواست های خود ما نیست، نتیجه دعای دیگران برای ماست. دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,ماه گرفتگی,گرمه,خسوف,خوبو, :: 15:13 :: نويسنده : mohamad
تصاویری از ماه گرفتگی رمضان 89 در گرمه:
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,گویش گرمه ای, :: 15:4 :: نويسنده : mohamad
گرمه ای فارسی latin اوگیشت آبگوشت Ogisht یَخ نی عدسی Yakhni پی کشک Pii پَنِر پنیر Paner دو دوغ Doo پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,با اموات,الله بخش, :: 18:49 :: نويسنده : mohamad
این هفته عکس یکی از آروم ترین گرمه ای رو که در بین ما نیست براتون میزارم. مرحوم الله بخش،یکی از موذنان گرمه: فاتحه یادتون نره!
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,نخل,خرما, :: 22:35 :: نويسنده : mohamad
در آیات و روایات، اوقات و حالات متعددی جهت دعا برای حضرت صاحب الزمان (ع) وارد شده است که از آن جمله: بعد از هر نماز واجب، بعد از هر دو رکعت از نماز شب، در قنوت نمازها، در حال سجده، در سجده شکر، هر صبح و هر شام، آخرین ساعات از هر روز، روز پنج شنبه، شب و روز جمعه، روز نوروز، روز عرفه، عید فطر، عید قربان، روز دحوالارض، روز عاشورا، شب و روز نیمه شعبان، تمام ماه رمضان، بعد از ذکر مصیبت سیدالشهداء، بعد از زیارت امام زمان(عج)، پس از گریستن از ترس خدا، پس از تجدید هر نعمت و زوال هر محنت، هنگام وارد شدن غم و اندوه، در سختی ها و گرفتاریها، پس از نماز جعفر طیار، پیش از دعا برای خود و خانواده خود، عید غدیر، چهل روز مداومت برای فرج، ماه محرم و ... چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 16:25 :: نويسنده : mohamad
در تعطيلات كريسمس در يك بعداز ظهر سرد زمستاني پسر 6 يا 7 ساله اي جلو ويترين مغازه اي ايستاده بود . او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پاره بود.
زن جواني از آنجا مي گذشت. همين كه چشمش به پسرك افتاد. آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد .
- و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد. وقتي بيرون آمدند زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه ات برگرد. اميوارم تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي!
پسرك سرش را بالا آورد . نگاهي به او كرد و پرسيد : خانم ! شما خدا هستيد؟ زن جوان لبخندي زد و جواب داد : نه پسرم ! من فقط يكي از بندگان او هستم.
پسرك گفت: مطمئن بودم با او نسبتي داريد. سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,برف نخل,نخل, :: 12:9 :: نويسنده : mohamad
سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 11:51 :: نويسنده : mohamad
يه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدير شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند... يهو يه چراغ جادو روی زمين پيدا می کنن و روی اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه... جن ميگه: من برای هر کدوم از شما يک آرزو برآورده می کنم... منشی می پره جلو و ميگه: «اول من ، اول من!... من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادبانی شيک باشم و هيچ نگرانی و غمی از دنيا نداشته باشم»... پوووف! منشی ناپديد ميشه... بعد مسوول فروش می پره جلو و ميگه: «حالا من ، حالا من!... من می خوام توی هاوايی کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصی و يه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»... پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه... بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه... مدير ميگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!
نتيجهء اخلاقی اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه! ده دليلي که خدا زن را آفريدTop 10 Reasons God Created Women10- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.10. God worried that Adam would be lost in the Garden of Eden because he wouldn't ask for directions.9-خدا میدونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.9. God knew that someday Adam would need someone to hand him the TV remote. (Parenthetically, it has been noted that men don't want to see what's ON television, they want to see WHAT ELSE is on.)8- خدا میدونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمیگیره!8. God knew that Adam would never make a doctor's appointment.
7-خدا میدونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمیخره.7. God knew that when Adam's fig leaf wore out, he would never buy a new one for himself.
6- خدا میدونست كه آدم يادش ميره آشغالا رو بيرون ببره.6. God knew that Adam would not remember to take out the garbage.
5- خدا مي خواست آدم بارور و تكثير شود ، اما خدا میدونست كه آدم تحمل درد زايمان رو نداره.5. God wanted man to be fruitful and multiply, but he knew Adam would never be able to handle labor pains and childbirth.
4- خدا میدونست كه مانند يك باغبون ، آدم براي پيدا كردن ابزارهاش نياز به كمك داره.4. As "keeper of the garden," Adam would need help in finding his tools.
3- خدا میدونست كه آدم به كسي براي مقصر دونستش، براي موضوع سيب يا هر چيز ديگري که در واقع خودش مقصر بوده ،نياز داره.3. Adam needed someone to blame for the Apple incident, and for anything else that was really his fault.
2- همون طور كه در انجيل آمد ه است : براي يك مرد خوب نيست تنها بماند.2. As the Bible says: "It is not good for man to be alone." And the Number One reason of all....
و سرانجام دليل شماره يك1- خدا به آدم نگاه كرد و گفت : من بهتر از اين هم مي تونم خلق كنم....1. God stepped back, looked at Adam, and declared: "I can do better than that
خانم های حساس خیلی جدی نگیرید
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,گویش گرمه ای, :: 15:21 :: نويسنده : mohamad
گرمه ای فارسی latin گَرگ گرمه Garg حِِِِِصب خور Hesb مِرگون مهرجان Mergoon فروی فرخی Farvi آرسون عروسان Aresoon اِرا ایراج Era بیاده بیاضه Bayade نِهه نایین Nehe هفتمی هفتومان Haftemi اوگرم آبگرم Owgarm چه ملک چاه ملک Chah Malek
مادر نیمه گمشده
خدا نمی توانست ، در همه جا باشد ، از این رو مادران را آفرید !
اشاره ای به ارزش و اعتبار مادر در پیشگاه حضرت دوست : از ابوسعید ابوالخیر سئوال کردند : این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟ ابوسعید گفت : شبی مادر از من آب خواست ، دقایقی طول کشید تا آب آوردم وقتی به کنارش رفتم ، خواب مادر را در ربود ! دلم نیامد که بیدارش کنم ، به کنارش نشستم تا پگاه ، مادر چشمان خویش را بار کرد و وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید پی به ماجرا برد و گفت: فرزندم امیدوارم که نامت عالمگیر شود . بدین سان ( ابوسعید ابوالخیر ) مرد خرد و آگاهی و عرفان ، شهرت خویش را مرهون یک دعای مادر می داند . گوش جان می سپاریم ، به واژگانی که از میان لبان معطر و پاکیزه ی مادر به عنوان دعا برای فرزند خود سرریز میگردد : وقتی کوچک بودی تو را با رواندازهایی می پوشاندم و در برابر هوای سرد شبانه محافظت می کردم ولی حالا که برومند شده ای و دور از دسترس ، دستهایم را بهم گره می کنم و تو را با دعا می پوشانم ! ( دانا کوپر ) ولادت بهترین زنان دو عالم، حضرت زهرا(س) و روز مادر و همچنین روز زن بر تمام مادران و زنان عالم مبارکباد. جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,خداو,حدیث, :: 12:17 :: نويسنده : mohamad
خدا و پرستش او: برای دانش مرد همین بس که خدا پرستد ، و برای نادانیش همین بس که به رای خویش دل ببندد. حضرت محمد (ص) پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,کوه گرمه,, :: 21:30 :: نويسنده : mohamad
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,حاج محمد جسین جلال,اموات گرمه,جلال,, :: 10:58 :: نويسنده : mohamad
از امروز انشاءالله هر هفته پنج شنبه ها یک عکس از گرمه ایهایی که در بین ما نیستند میزاریم و به یادشان فاتحه ای می فرستیم.
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,حوض,, :: 18:37 :: نويسنده : mohamad
پیوندهای روزانه
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|