نگین انگشتر (روستای گرمه)
ادبی
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:ریا,زاهد,ریا کار,شعر,شعر زیبا,پارس,پارسی,فارس,فارسی,ریا در اشعار پارسی,سورنو,نگین,انگشتر,نگین انگشتر,گرمه,روستا,یغما,جندقی,یغمای جندقی,غزل,غزل زیبا,زیبا,شور انگیز,غزل شور انگیز,دیوان یغما,روستای گرمه,, :: 1:17 :: نويسنده : meti
ز هجرانت چنانم جان بسوزد که بر جانم دل هجران بسوزد ز می چون لعل سازی آتشین رنگ خضر در چشمهء حیوان بسوزد ز جور پاسبانش بیم آن است که آهم خانهء کیوان بسوزد مده زاهد رهم در کعبه ترسم ز دود کفر من ایمان بسوزد ز پیکان تو گفتم دل بسوزم کنون ترسم ز دل پیکان بسوزد سبق خوان کتاب عشق جانان گنه نبود اگر قرآن بسوزد چو شد یعقوب رخت افکند یغما الهی کلبه احزان بسوزد
رخش، گاری کشی می کند!
حسين فولادي به زاهد گفتم اين زهد و ريا تا كي بود باقي به گفتــــا تا به دنيا مردم نادان شود پيدا فرات اصفهاني سبحة تزوير شيخ شهر را كــــردم شمــــار بــــاطن او دام بــود و ظاهر آن دانه بود حبيب خراساني برو اي شيخ كه از كبـــر و غرورت مــــا را گشت معلوم كه جز باد در انبان تو نيست محيط قمي اشعار بیشتر در ادمه مطلب!!! ادامه مطلب ... سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:شعر معلم,شعر,معلم,روز معلم,گرمه,نگین,روستا,انگشتر,روستای گرمه,نگین انگشتر,سورنو,شعر زیبا,استاد شهریار,استاد,شهریار,بهجت تبریزی,تبریزی,بهجت,, :: 13:26 :: نويسنده : meti
هُو وز سواد آموز ما هم یاد باد کو به ما خواندن نوشتن یاد داد از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم ای تو کشتی نجات روح ما ای به طوفان جهالت نوح ما ای معلم چون کنم توصیف تو چون خدا مشکل توان تعریف تو یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر ، روشنگر جان و دل است وَلدَک باَلَمَکَ بازَوَجَک هر سه را حق ابوُت مشترک لیک اگر پرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم الیقین ما همه طفلیم و روحانی پدر کِی پدر بدخواه باشد با پسر آنکه با تو درس قرآن میدهد با تو دارد جاودان جان میدهد ما جهان جاودان خواهیم و بس خواه باشد زودرس یا دیررس آفرینش مکتب است و کردگار خود مدیر و انبیا آموزگار این جهانهای موقت هرچه بود مرگ را محکوم و در حکم نبود انبیا را هم خدای اوستاد علم مطلق تا کلید وحی داد انبیا را علم ماکان و یکون لیک رخصت نیست از میزان فزون تا ظهور قائم این دانش قلیل لیکن از آن پس سبیل و سلسبیل دین وکفر ما اساس علم و جهل کار دیگر علم وجهل ماست سهل ای معلم ای چراغ رهنما در ردیف انبیایی مرحبا لیکن این خواندن نوشتن واجب است زانکه اقراء باسم رَبک موجب است پیرم و موی سرم برف تموز یاد عهد مکتبم ، در دل هنوز صحبت آموزگاران یاد باد (( یاد باد آن روزگاران یاد باد )) تقدیم به همه معلمان عزیز.
مقام معلم عشق و تعلیم از نخستین اوستاد کو به ما آموختن را یاد داد وینچنین معلول بی علت خداست کو نهاد افروز و یادآموز ماست سرُالاسرار است این آموختن این به تاریکی چراغ افروختن سینه ها را ثانی سینا کند چشم نابینای دل بینا کند میتوان در سایه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن اول از استاد یاد آموختیم پس سُویدای سواد آموختیم ((شهریار )) باغ را آفتی چو پیچک نیست که بسرو و گل و سوسن پیچد از نهال تر و گل نو خیز چند تن را بیک رسن پیچد زلف پرورده رمین تابد دست نوزاده چمن پیچد نسترن را بیاسمین بندد نار بُن را بنارون پیچد دهن لاله بر خسک دوزد افسر غنچه در کفن پیچد بند بر پای ارغوان بنهد رشته بر دست یاسمن پیچد پیکر خار خشک بی بر را در یکی سبز پیرهن پیچد بارور شاخ تازه و تر را جامه نیلگون بتن پیچد خار بُن را چنن کند ستوار که سر از تیغ خارکن پیچد گه بشوخی و یاوگی دستار بر سر شاهد چمن پیچد گاه زلف عروس گلشن را بر کمرگاه نسترن پیچد حاسد زشتخو بود پیچک که بشاخ نو و کهن پیچد چو نیابد بشاخساری دست لا جِرَم گرد خویشتن پیچد ( جلال همایی )
پیام آشنا
بهار آمد و فر و فرح فراز آورد گل و بنفشه که دی برده بود باز آورد
خدیو لاله به سر تاج دلفروز آمد درفش فتح و ظفر سرو و سرفراز آورد
عروس گل به سر حجله گاه ناز آمد به شور و غلغله مرغان نغمه ساز آورد
به سرو ، فاخته گلبانگ شادکامی زد تذرو ، تاخته پیغام اهل راز آورد
به شاخ و برگ نهالان گل وزید صبا دل فسرده ما را باهتزاز آورد
گشود سبزه به دست نیاز ، دامن شوق شکوفه عشوه ببارید و سرو ، ناز آورد
چمن ز جام شقایق شد آنچنان سرمست که تاخت بر فلک و بر ستاره تاز آورد
صبا بطره سنبل به مویه بوسه زنان ز دستبرد خزان شکوه ای دراز آورد
سپیده دم که گلم بوی آشنا میداد صبا پیامی از آن یار دلنواز آورد
مگر به حال منش سوخت دل تعالی الله که آتش دل ما سنگ در گداز آورد
به خاک تربت حسرت سرشته محمود صبا شمامه یی از طره ایاز آورد
شها دریغ که فرمان تَرک تاز تو ، باد به ترک خان من از برق تُرکتاز آورد
عجب که قهقه شوق ، کبک مسکین را شکار پنجه خونین شاهباز آورد
حقیقت است در آییین شهریار ای ماه اگر چه جلوه در آیینه مجاز آورد
سر بلندی به کوه گفت تپه خاکی ترا ز چیست اینگونه سربلندی و انگیزه غرور شایسته نیست بر همگان خود نمائیت با چهره سیاه و سراپای لخت عور گفتا چه ارزش است کسیرا که همچو تو از باد لطمه بیند و از آب هم فتور شایسته بزرگی و گردنفرازی است هر کس که همچو من نرود زیر بار زور " بقایی نائینی " جمعه 30 دی 1390برچسب:درد عشق,شهریار,شعر,شعر زیبا,غزل,غزل زیبا,سورنو,نگین انگشتر,گرمه,روستای گرمه,وبلاگ ادبی,ادبی,ادبیات,, :: 23:46 :: نويسنده : meti
درد عشق عاشقان راست قضا هرچه جهان راست بلا نازم این قوم بلاکش که بلا گردانند اهل دردی که زبان دل من داند چیست دردمندم من و یاران همه بیدردانند بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا مرو ای مرد که این طایفه نامردانند آتشی هست که سرگرمی اهل دل از اوست نه عجب گر بجهان اینهمه خونسردانند چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند عاشقان زر وجودند که رو زردانند شهریارا مفشان گوهر طبع علوی چز به آنانکه بهای دُر و گوهر دانند
آبدیده سوهان به شکوه گفت به پولاد پاره ای من هر فلز سخت به راحت بریده ام در سایه ی صلابت و تیزی و پشت کار در کار خود هماره به مقصد رسیده ام لیکن تو راست واکنش آنسان که بر تنت هر جا فشار داده ام از جا پریده ام انگیزه ی صلابت و سرسختی تو چیست توضیح ده به پاسخ نغز و گزیده ام گفتا مرا مقاومت اینسان از آن بود کز پیش هم گداخته هم آبدیده ام ( بقایی نائینی ) دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:شعر,قصیده,قصیده زیبا,شعر زیبا,روستای گرمه,روستا,قلب خونین,, :: 20:3 :: نويسنده : meti
دل خونین چرا قصیده نگویم بهار اکنون است زعید یک دهه رفته است وسبز هامون است به هر کجا که روی گل شده ست رنگارنگ " دهانه ی گری " *و " قبضه گاه " *گلگون است ز عطر سنجد " گلگین " *جوانکان مستند زسوسن " ملکان " *چشم عقل مجنون است به " بهمن " * آ وتماشا نمای آلاله نگاه کن تو به آلاله ها که وارون است گل محمدی " جومیان " * ندارد تا علی الخصوص که رنگش چو قلب من خون است بهار خنده زد و میل باغ نیست مرا چرا که غم ز شکیبایی من افزون است دلم هوای عزیزان رفته را دارد چه سازم این دل وامانده را که محزون است دوازده نفر از گرمه مُرد در یک سال اجل نگر که دگر کار او شبیخون است رفیقهای موافق یکی یکی رفتند اگر غلط نکنم موسم سووشون است چهل بهار ز عمرم گذشت و رفت شباب خدا ، علیم تویی ، پیریم دگر چون است اگر ممات ، حیات است پس چه غم باشد ولی ز درک علیل حقیر بیرون است " کهو " * است قلب من و عشق در" بن اوجنی " * میان این دو تو گویی که رود جیحون است پلی ز " مزرعه تتک " * راست خواهم کرد اگر چه خاک عجیبش مثال صابون است و یا ز " کوه دو انبارو " * آورم پل سنگ از آن مسیر که راهش تمام " سختون " * است ز " جومیان " که نهادند نام آن " حصبی " میان بری است یه " دریا " و لیک " پیچون " است (( اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست )) بکن هر آنچه دلت خواست وقتش اکنون است اسد نگفت که از روزگار مینالد ولی یقین من این است ، قلب او خون است سروده شده در روستای گرمه ، یکشنبه 10 / 1 / 1382 ساعت 45 دقیقه بامداد. * دهانه گری:گردنه ای است در شمال غربی روستا که نام اصلی آن گریوه است و به زبان محلی گری میگویند . بادهای سرد روستا از این دهانه میوزد . در ضمن راه مال رو قدیم روستا به آبگرم بوده است . * قبضه گاه : دهانه ای است در جنوب غربی روستا محلی مانند این که کوه را با دست گرفته باشند و جای یک دست بیرون آورده باشند میگویند حضرت علی ( ع ) در عبور از این محل این قسمت را درست کرده که اسب خود را ببندد . متاسفانه این اثر مهم را ناآگاهان از بین بردند . * گلگین : نام یکی از دشتهای گرمه . * ملکان : نام یکی از دشتهای کرمه که سوسن وحشی فراوانی دارد . * جومیان : نام بزرگترین دشت گرمه . * کهو : مزرعه ای در کنار چشمه آب گرمه که در حال حاضر آب ندارد . * بن او جنی : مزرعه ای حدود 400 متر شمال شرقی چشمه گرمه که دایر است و آب دارد . * مزرعه تتک : (totk)در شمال روستا تپه ای بزرگ که شرقی - غربی است قرار دارد . پشت این تپه مزرعه تتک واقع شده که به کلاته ی همایون مشهور است . * کوه دو انبارو : در جنوب غربی روستا و مجاور قبضه گاه واقع است . و دکل تلویزیون روی این کوه است . * سختون : صخره . * جومیان حصبی : در زبان گرمه ای به خور ( مرکز شهرشتان ) حصب میگویند و دشتی که سر راه خور واقع شده به این نام است . * دریا : گودالی بسیار بزرگ است کنار چشمه گرمه که تا چند سال قبل از آب پر بود و در حال حاضر خشک شده است . * پیچون : پیچ در پیچ . نامی با مسما برای کوچه باغهای گرمه .
چهار شنبه 4 آبان 1398برچسب:شعر,شعری از گرمه,نوبخت نقوی,نوبخت,نگین,انگشتر,نگین انگشتر,محمود آذز یغمایی,یغما,یغمایی,, :: 12:21 :: نويسنده : meti
نگین نیست در خطه بیابانک روستایی چو گرمه خوش منظر خانه ها در حصار نخلستان چون نگینی به فرق انگشتر "نوبخت نقوی"
روستای گرمه در موقعیت جغرافیایی 31/33 درجه شمالی و 02/55 شرقی در استان اصفهان قرار دارد . ارتفاع این روستا از سطح آبهای آزاد 750 متر و آب و هوای آن در اثر مجاورت کویر خشک و گرم است . این روستا دارای نخلستانهای بسیار زیبا است . از نقاط دیدنی این روستا می توان به تالابی که در اثر چشمه این روستا پدید آمده و توسط نخلهای بلند محصور شده اشاره کرد . از دیگر دیدنیهای روستا قلعه ساسانی است که در مرکز روستا خودنمایی می کند راه های ورود به منطقه : مسیر اول : مسیر شهر خور به سمت مهرجان و یزد پس از طی مسافتی در حدود 22 کیلومتر به جاده فرعی نیشابور و گرمه می رسید که پس از طی 8 کیلومتر , تابلوی نخلستان گرمه قابل رویت است . مسیر دوم : مسیر شهر خور به سمت یزد پس از طی مسافتی در حدود 17 کیلومتر به جاده خاکی میرسید که در صورت ورود به آن پس از طی مسافتی درحدود 11 کیلومتر وارد روستای گرمه خواهید شد .
در کنج سویت آب صاف شیرین ، گوارا بی خلاف سلخو و کوهو چشمه اند اما کم آب و تشنه اند ( محمود آذر یغمایی ) پیوندهای روزانه
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|